مزاری فریاد درد تاریخ یک ملت

 

مزاری فریاد درد تاریخ یک ملت

نویسنده:

به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن برزبان آفرین ـ خداوند بخشنده دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر


                حسین ورسی 
12
مارچ 2006.

در تاریخ معاصر افغانستان، حوادثی به وقوع پیوسته اند که هر کدام در مقیاس های مختلف از ارزش های ویژه ای برخوردار بوده اند. یکی از این حوادث مهم ، ظهور ابرمردی به نام مزاری بود که در پیکار نابرابر ، درفش عدالتخواهی جامعه ای را بدوش گرفت که حد اقل در طی یک سده ، برای نابودی هویت ملی اش ، از سوی حاکمیت های مستبد ، دکتاتور و خودکامه ، طرح های در دست اجرا قرار گرفت و تداوم این تراژیدی تا نسل ما نیز کشانیده شد

.

رهبر شهید عبدالعلی مزاری تجسم فریاد در گلو خفته ای جامعه ء بود که نه تنها با سیما ، اندیشه و سرزمین آن خصومت می ورزیدند ، بلکه هویت انسانی این جامعه را نیز انکار میکردند. توجه نمایید ، وقتی که تو در یک کشور ودر یک محدوده ء جغرافیایی باسایرجوامع زنده گی نمایی ، در روزهای دشوار ستیز و تجاوز بیگا نگان ، همسان با دیگران ، شمشیر بزنی ، مالیه بپردازی ، فرزندانت را به سربازی بفرستی ، به موجودیت کشورت فخر نمایی ، نیت تجاوز و غصب سرزمین های سایر اتنی هارا نداشته باشی ، اما بر خلاف گروه ، گروه از مردمت ات را به کشتار گاها بفرستند ، از فروش تو به عنوان " برده " مالیه ء دولتی اخذ نمایند ، به خلقت خداوندی ات نه تنها شک نمایند ، بلکه استهزا نیز بکنند ، سرزمین ات رادر زیر سم ستوران کوچیها در هم بکوبند ، کمترین صدای اعتراض ات را به وسیله ء حکومت های محلی با ضرب شلاق و زندان خفه نمایند ، هزاران انسان بی گناهت را به جرم " هزاره بودن " در سیاهچالهای مخوف بپوسانند ، خانواده هایت را مجبور به ترک سرزمین آبایی شان بکنند و در عوض کسانی دیگری را مالک زمین هایت بسازند ، در وازه های تحصیل و تعلیم را به رویت ببندند ، با فرمانهای علنی


، فرزندانت را اجازه ندهند که تحصیلات نظامی داشته باشند ،از لحاظ معنوی در طی فرایند گسترده ء تبلیغاتی ، ساختار نژادی تورا به ننگ تو تبدیل نمایند و تورا تا آن حددر محرومیت ، فقر و غربت نگهدارند که ناگزیر شوی که شهرنشینی ات را از " گاراج " های اریستوکراتهای کابل ، آغاز نمایی و برای اریستوکرات زاده ها ، غذا بپزی و لباس های شان را تمیز نمایی و سر انجام با تحمیل این همه دردو محرومیت هویت انسانی تورا به عنوان یک " اتنی " انکار نمایند.آری دوستان ! ازهمین منظر است که حضور مزاری به مثابه ابر مرد تاریخ افغانستان ، از آن جهت بر جسته می گردد که او درد تاریخی ملت اش را با تمام وجود احساس می نماید به طور آشکارا در عرصه ء پیکار نظامی و سیاسی از هویت ملی جامعه ء هزاره سخن می گویدو لحظه ء هم در دفاع از هویت مردم اش غفلت نمی ورزد. در بحث های داغ همان وقت ، در مصاحبه ها با خبر نگاران داخلی و خارجی ، در گفتگو های رسمی و غیر رسمی ،در صحبتهای رادیو یی ، در تماسهای تیلیفونی ، در مذاکره با شخصیت های سیاسی و اجتماعی ، خلاصه در همه جا و در همه احوال ، از هویت جامعه اش به عنوان یک ملیت مساوی الحقوق ، حرف میزند و دفاع می نماید. چنانچه او در یکی از صحبت هایش می گویدکه:
"
حالا درست است که ما در این جا کاری نکردیم ، جایی نگرفتیم ، حکومتی تشکیل ندادیم ، ولی با مقاومت ، با فداکاری مردم خود ، یک عزت و هویت پیدا کردیم و آن عزت این است که می گوییم : ما یکی از اقوام افغانستان هستیم ، در این خانه ء مشترک ،دیگر هزاره بودن ، ننگ نباشد۰ اگر افغانها ، تاجکها ،ازبکها و ترکمن ها به اسلام فخر میکنند ، ما هم مسلمان هستیم به اسلام فخر میکنیم ؛ اگر آنها به نژاد شان فخر کنند ، ماهم یک نژآد هستیم ، به نژاد خود فخرمیکنیم ؛ به هر صورتش ما در این خانه شریک هستیم
. "رهبر شهید مزاری ، می داند که در پهنه ء پر فراز و فرود تاریخ افغانستان ، حاکمیت های مستبد و هزاره ستیز ، پیوسته تلاش کرده اند که کلمه ء " هزاره " را از لحاظ معنوی در ذهن هر افغانستانی به کلمه ء ننگ و نفرین مبدل نمایند و در این جنگ روانی سعی کردند تا هویت نژادی هزاره هارا هویت بیرونی بدهند که گویا این اتنی به طور تصادفی در افغانستان زنده گی می نماید و از هر گونه اصالت تاریخی و فرهنگی محروم است.استاد مزاری در سخنان خویش به عمق مسئله اشاره می کند: یکی اینکه هزاره بودن ننگ نباشد و دوم اینکه هزاره ها مانند هر نژاد دیگر در افغانستان حق دارند که به نژاد خود افتخار نمایند.دوستان محترم !اگر بحث را به اصالت تاریخی ، فرهنگی وتمدنی جامعه ء هزاره بکشانیم ، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما به طور گذرا به پاسخ آنهای که هنوزهم در نوشته ها ، صحبت ها ، یادداشتها و سخن پراگنی های وقیح شان ، به " اجنبی " بودن هزاره ها اشاره می کنند ، باید گفت که هزاره ها ترکیبی از نژاد ترک و مغل واز ساکنان بومی افغانستان هستند. اگر نگاهی به کتاب جامع التواریخ انداخته شود در صفحه ء ۱۰۹ این اثر ارزشمند تاریخی ، در ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح ، از " اوغوزخان " فاتح کبیر مغل و فرزندان ۲۴ گانه ء او نام برده می شود و قبایل که بار اول در جهانگشایی با او سهم گرفتند ، اقوام : اولیغور ، قا نقلی ،قبچاق ، قارلق ، قلیچ ، آغا جری یا باغچری ، بودند که این نام ها تا هنوز درمیان جامعه ء هزاره مروج است. از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن اول میلادی ، هزاره جات مورد تجاوز خارجیها قرار می گیرد و مردمان آن با دلیری وشهامت از سر زمین شان دفاع می نمایند. در این راستا می توان از حمله ء " کوروش کبیر " اولین حکمران مقتدر " هخامنشیان " بین سالهای ۵۳۶ - ۵۴۵ قبل از میلاد ، یاد نمود. گرچه او توانست هزاره جات را که در آن وقت " ستاگیدیا " نامیده می شد ، فتح نماید ، اما کوروش ، از سوی قبیله ء " دهایی " ( قبیله ء ترک و مغل ) ، زخم برداشت.سکندر مقدونی ، با اعتماد به سوارکاران ماهر خویش به سرزمین هزاره جات که درآن وقت " اراکوزیا " نامیده میشد ، حمله برد که با مقاومت سرسخت مردمان آنجا ، مواجه گردید. بطلیموس دانشمند ، که در رکاب سکندر قرار داشت می نویسد :
"
سکندر در گذشتن به شمال یک نوع انسانهای جدیدی را دید که بی نهایت سرکش بودند و در پناه ء خانه های گلی می زیستند
. "سکندر در جنگهای چهار ساله موفق به تسخیر کامل ولایات اراکوزیا ( هزاره جات ) نگردید.امپراطوری مقتدر کوشانیها بین سالهای ۴۰ تا ۲۲۰ میلادی ، مدنیت بزرگی در هزاره جات بنیاد نهاد. کوشانی ها را به نام اقوام " یوچی " می نامند که یکی از شرقی ترین قبایل نیرومند ترک و مغل از شاخه ء " کمیستی " یا " سیتی " است. در دوران کوشانی ها تمدن آسیای میانه به اوج خود میرسد. " کد فیزس " بنیانگذار سلسله ء کوشانیها و بعد پسرش " ویما کدفیزس " در سالهای ۹۰ میلادی امپراطوری وسیعی را به وجود آوردند. دومین خاندان کوشانی ها که بنیاد گذار آن " کنیشکای کبیر " است، از قبیله ء کوشان، از جمله ء اقوام ترک و مغل ویکی از قبایل مهمی تشکیل دهنده ءاجداد هزاره ها در تاریخ شرق می باشد.بعد از انقراض امپراطوری کوشانی ها ، بین سالهای ۴۲۵ - ۵۶۶ میلادی ، امپراطوری سوار کاران وتیر اندازان " زاولی " یعنی سلسله ای شاهان زاولی یا هیاطله ، قد می افرازند. قبایل دلیر زاولی هزاره ، که بخش از اجداد هزاره ها اند ، مانند برادران کوشانی شان از اقوام و قبایل سیتی یا کمیستی هستند که هم اکنون هزاره های زاولی در جنوب غرب هزاره جات در ارزگان ، مالستان ، جاغوری ، حدود اجرستان ، در حوالی کابل و غزنه به نام مشخص " هزاره ء زاولی " زنده گی می نمایند.زاول یا زاولستان که فعلاً به نام ولایت زابل در غرب ولایت غزنی ، قرار دارد ، زمانی مرکز حکمروایی زاولشاه مقتدر ترین شاه ء سلسله ء زاولی در حدود قرن ۵ میلادی بود. اکثریت قبایل زاولی توسط عبد الرحمن این مستبد خون آشام ، از بین رفتند و تعداد کثیری از این قبایل ، مانند سیاه پوستان افریقا ، در بازارهای برده فروشی ، تا ایالت پنجاب و مهارا اترای هندوستان ، به فروش رفتند.هیوان تسنگ راهب وزایر چینی در عصر شاهان زاولی در برگشت از هندوستان در ماه ء جون ۶۴۴ میلادی چنین می نویسد :
"
تمام مردم زاول معبد سوناگر را پرستش می کنند و هر سال اشراف و شهزاده گان در جشن آن ،طلا ، نقره ، اسپ ، گوسفند و اجناس گرانبها به پای آن نثار می نمایند و احدی جرئت تصاحب آها را ندارد " او ، حدود زاول را ۷۰۰ لی ، یعنی معادل ۲۵۰۰ میل می نویسد و می گوید که مرکز زاول هوسی نه ( غزنه ) و شهر معروف آن " هوساله " ( شهر هزاره ) ذکر می کند
.از آغاز امپراطوری زاولی ها تا عهد غز نویان هزاره جات ، شاهان مستقل و خودمختار داشته اند. فردوسی در یک مصراع از شاهنامه می سراید:شه ءغرچکان بود بر سان شیر کجا ژنده پیل بود ، آوریدی به زیر
خلاصه اینکه ، کنت کورت و بطلیموس مورخین عهد سکندر کبیر ، فریبه جهانگرد فرانسوی ، هنری فیلد کریستیاتس محقق دنمارکی و جورج راورتی ، از مورخان غربی . مقدسی ، مولف گمنام حدودالعالم در ۹۵۹ میلادی ، ابی بکر مشهور به ابن فقیه ، ابن خرداد در ۹۲۰ میلادی ، ناصر خسرو بلخی از مورخین اسلامی و همچنان هیوان تسنگ راهب چینی از موجودیت غرج الشار ، غرجه ، غرجستان ، شاران غرجستان و موجودیت هزاره ها در غرجستان به کرار یاد نموده اند. من باب مثال هیوان تسنگ در سال ۶۳۰ میلادی در باره ء هزاره جات می نو یسد :
"
در این ناحیه مردمی سکونت دارند که دارای زبان متفاوت و قیافه ء چینی هستند . او این ناحیه را " هوساله " می نامد که به نام هزاره نزدیک است
.آقای عبدالحی حبیبی مورخ نامدار کشور در باره ء لفظ هزاره میگوید که این کلمه ریشه ء تاریخی دارد واز " هوساله " مشتق شده است.مرحوم صدیق فرهنگ نویسنده اثر تاریخی " افغانستان در پنج قرن اخیر " به این نتیجه می رسد که : نه تنها خوارزم شاهیان ، بلکه سلاطین غوری نیز مربوط به نژاد هزاره می باشند. ( * )با این اشارات مختصر از تاریخ باستان هزاره ها ،دو نکته مطمح نظر بوده است :نخست اینکه حضور جامعه ء هزاره در افغانستان ، تصادفی نبوده ، بلکه دارای هویت تاریخی وتمدنی است که به شهادت منابع معتبر تاریخی در اصالت بومی بودن این جامعه نمی توان شک کرد. ثانی اینکه جامعه ءهزاره با داشتن چنین پیشینه ء طولانی تاریخی در به وجود آوردن ارزشهای بزرگ فرهنگی و تمدنی در کشور نقش برجسته داشته که می توان بدانها افتخار نمود و هر نوع کتمان کاری در این راستا ، به جز از " هزاره ستیزی " معنای دیگری نمیتواند داشته باشد. اگر کشورما میراث دارتمدن کهن است ، هزاره ها مانند سایر ملیتهای افغانستان در پیدایش و پرورش این تمدن نقش ارزشمند و حیاتی داشته اند. بدان علت ما نگاهی به گذشته ء تاریخی جامعه ء هزاره داشتیم تا پرده های سیاه ء از تقلب و نیرنگ را که بر چهره ء درخشان این تاریخ افگنده بودند ، دریده باشیم.رهبر شهید استاد مزاری ، با درک روشن از این پیشینه ء تاریخی ، در شرایط رهبری جامعه ء هزاره را به عهده گرفت که از زمین و آ سمان خون و آ تش می بارید. کابل لحظه به لحظه ویران می گردید. کینه ، عداوت ، افترا ، بهتان ، دسیسه و نیرنگ در ابعاد مختلف آن ، به عنوان فرهنگ جنگ ، مسلط بود. عصبیت قومی توام با خشونت و قهر در بالاترین حد خود رسیده بود. مزاری این اسوه ء مقاومت و ستیغ تفکر ملی در چنین اوضاع نا به سامان مانند یک صخره ء استوار ، بدون دلهره و ترس در خط مقدم مقاومت ، جامعه ء خود را را از لحاظ سیاسی و نظامی رهبری می نمود.مزاری بزرگ در خط فکری خویش ، مدافع راستین آزادی و عدالت ملی در کشور بود. او برای رهایی از جنگ ، استبداد و خود کامگی طرح های بسیار دقیق داشت و پیوسته می گفت که عدالت اجتماعی تنها با مشارکت ملی تمام اقوام افغانستان تحقق پذیر است. این مشارکت سبب میگردد تا دولت ملی بر اساس اراده ء آزاد مردم ایجاد گردد و دولت ملی خود عامل همبستگی ملی ویا به اصطلاح دیگر ، عامل وحدت ملی در کشور می گردد. اگر مشارکت ملی عادلانه در تمام نهاد های قدرت صورت نپذیرد ، حرف زدن از عدالت اجتماعی ووحدت ملی ، آب در هاون کوبیدن است.استاد مزاری ، برای تحقق اندیشه هایش ، در آغاز ، تمام گروهها را به دور حزب وحدت ، متحد ساخت. بی جا نخواهد بود که مزاری را یک شخصیت " کاریز ماتیک " بنامیم. زیرا درآن وقت ، آتش نفسان و سخن گویان زیادی در میان این گروه ها وجود داشتند ، اگر جاذبه ء فکری ، اتوریته ء سیاسی ، درک ملی ، قاطعیت و استواری ، جسارت و بی باکی استاد شهید نمی بود ، بدون شک ، کسی دیگری از میان این آتش نفسان در راس حزب وحدت ، قرار می گرفت. اما جاذبه ء شخصیتی و راهکار های فکری استاد مزاری که به او هویت یک انسان کاریزماتیک را داده بود ، سبب گردید که همه گی به اتفاق نظر اورا به عنوان رهبر خود ، انتخاب نمایند. رهبر شهید ، در عمل ثابت نمود که در نبرد عدالتخواهی باید سرسخت ترین مقاومت را در ابعاد سیاسی و نظامی سازمان داد و برای ثبوت حقانیت هویت ملی خویش در برابر انحصار و استبداد قربانی باید داد. استاد مزاری ، به مثابه یک رهبر در وجود جامعه ء خویش مستحیل شده بود و جامعه در وجود او حلول کرده بود. به همین دلیل مردم یک پارچه از مزاری به حیث رهبر خود چه در دوران حیات و چه در زمان شهادتش دفاع نمودند.هرگاه پرسشی مطرح شود که در نفس این مقاومت ایثارگرانه چه منطقی نهفته بود ؟
پاسخ به این پرسش برای کسانی که که از بیرون به جامعه ء هزاره نگاه می کنند ویا طفیلیا نی که از دست رنج هزاره ها چاق چله می شوند ، مقاومت دلیرانه ء مزاری را نوعی از ماجراجویی تلقی می کنند. اماجامعه ء هزاره که رنج و تراژیدی پیاپی تاریخی راتجربه کرده است ، می داند که مزاری بااین مقاومت شجیعانه ء خویش به مردمی هویت بخشید که در افغانستان ، انسان بودن این مردم ، انکار می گردید. مزاری به خوبی می دانست که با پیروزی آزادی و عدالت ، نخستین مردما نی که ثمر آن را می چشند ، جامعه ء هزاره است. مزاری می دانست که جامعه ء هزاره را آگاهانه شقه ، شقه کرده اند. عده ء را به نام اسماعیلیه ، عده ء را به نام سنی و عده ء را به نام شیعه ء اثنی عشر ، از هم جدا کرده اند ، تا با این نفاق بتوانند از حضور جمعی و تاریخی هزاره ها جلوگیری نمایند. بهترین زمین های هزاره جات را به غیر هزاره توزیع کرده اند. در ساختارهای اداری سرزمین جامعه ء هزاره ، تغیرات فاحش وارد کرده و تقریباً همه ولایات هزاره نشین را درساختار های دیگر شامل ساختند تا ازوحدت سرزمین هزاره ها به مثابه یک " ایا لت " جلو گیری نموده باشند. به این هم بسنده نکردند ، بلکه همه ساله ، کوچیها را از آن سوی مرزها به هزاره جات کشانیدند تا مواشی آنها از علفچرهای این مناطق ، استفاده کنند.خلاصه حاکمیت های مستبد با آگاهی تمام سعی نمودند تا هزاره هارا از لحاظ اداری ، سیاسی و فرهنگی در بحران و محرومیت نگهدارند. پس یک جامعه ء بحران زده ، فقیر وابسته به اقتصاد بدوی ، محصور با طبیعت سرد و خشن ، فاقد مرز های بیرونی ، به ساده گی می تواند محل تاخت و تاز نظام های توتالیتر ، خود کامه و مستبد ، واقع گردد. اما این مزاری بود که به مثابه عصاره ء تاریخ محرومیت ها و شکنجه های یک ملت ، باصلابت و شکوهمندی تمام ، درد مردمش را فریاد کرد.دوستان گرانقدر ! به چند طرح دقیق و تاریخی رهبر شهید استاد عبدا لعلی مزاری گوش فرادهید:
-
برای نخستین بار ، استاد مزاری مطرح نمود که هزاره ها در افغانستان ۲۵ در صد نفوس کشور را تشکیل می دهند
.
-
نخستین شخصیتی که با صدای رسا از ایجاد نظام فدرالی در افغانستان ، سخن گفت استاد مزاری بود. و او در این راستا طرح های را نیز آماده کرده بود
.
-
استاد مزاری ، شرکت در حیات سیاسی افغانستان را منوط به شعاع وجودی تمام اقوام وقبایل افغانستان می دانست
.
-
استاد مزاری ، با تقسیمات ملکی و اداری کنونی کشور مخالف بود ودر این رابطه به همکاری دانشمندان کارتو گرافی ، طرحی از تقسیمات ملکی واداری جدید را ، ریخته بود
.
-
استاد مزاری ، به مثابه رهبر ملی وتاریخی افغانستان ، با تمام نیرو از جامعه ء ازبک و ترکمن در کشور به دفاع برخاست و هر نوع اتهام را در قبال رهبری این جوامع ، مردود دانست
.
-
استاد مزاری ، قبل از هر کسی ، طرفدار قطع و ختم جنگ بود و نیز او بود که گفت
:
"
برای رهایی از جنگهای تنظیمی ، مردم باید به صحنه بیایند ، همان طوریکه اجنبی هارا شکست دادند ، به جنگ نیز خاتمه ببخشند
. "اما رهبر شهید ، خار چشم سیاست بازان و حامیان منطقوی شان بود. چنانچه هنگامی که طالبان ، این سپاه ء جهل ووحشت به کابل رسیدند ، بلا درنگ مزاری بزرگ ویاران صدیقش را به شهادت رسانیدند ، تا پاسخی مثبت به باداران خارجی شان داده باشند.خواهران و برادران گرامی !مرا عقیده بر این است که از استاد مزاری ، نباید یک چهره ء مقدس بسازیم چون زیان تقدس گرایی در این است که نفس پیام شهید در غبار از تجلیل و تکریم نابود خواهد شد. امام حسین ( ع ) در کنار پیام های والا ی خویش یک پیام عمده داشت که : " با استبداد در آویز وبا مظلوم نمایی خویش به ظالم ، مشروعیت نه بخش ! " اساسی ترین پیام استاد مزاری ، تثبیت و دفاع از هویت ملی و انسانی جامعه ء هزاره بود که او حضور این " هویت " را در مشارکت همه جانبه ء سیاسی می دانست. اگر تاریخ را ورق بزنیم ، عبدا لرحمن به دلیلی به جنگ هزاره ها رفت که آنها خواستار مشارکت ملی و سیاسی در حاکمیت آن وقت ، گردیده بودند. مزاری درمیعاد گاه ء شهادت به خاطر شکنجه می شود که او حق مردم خودرا میخواست تا با دستیابی بدان ، بتوانند در حاکمیت سیاسی افغانستان ، سهیم گردند.مشارکت ملی وقتی شکل عملی به خود می گیرد که تمام ملیتهای افغانستان متناسب به تعداد نفوس شان در تمام نهادهای قدرت دولتی و ملی سهیم گردند. تنها با اشتراک چند وزیر در کابینه ، مشارکت ملی تامین شده نمیتواند و نباید هم بسیار دل خوش کننده باشد. نهادهای قدرت ، از کابینه گرفته تا ولایات ، ولسوالیها ، علاقه داریها ، سفارت خانه ها ، نهاد های قضایی ، شهر داریها ، بدنه های کاری و اجرایی وزارت خانه ها ، غیره وغیره ، همه را احتوا می نمایند. اگر در همه ء این نهاد های قدرت ، حضور کادر های ملی تمام جوامع افغانستان ، مطابق به شعاع وجودی شان ، تامین نشود نباید از مشارکت ملی و عدالت اجتماعی ، سخن گفت.دوستان محترم ، میدانند که ما کاملاً در شرایط جدیدی قرار داریم. نیروهای بین المللی در کشور ما حضور فعال سیاسی و نظامی دارند. صدها میلیون دالر به خزانه ء دولت سرازیر می شود. اوضاع منطقه ء ما بسیار حساس است. استراتژی جهانی از حضور طویل المدت کشورهای کمک کننده در افغانستان ، خبر می دهد. انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی به فرجام رسید. افغانستان تمرین دموکراسی می نماید. احزاب مختلف با خواستگاهای متفاوت ، سر بلند کرده اند. نشرات گونه گون در داخل کشور فعال هستند. و ما در آستانه ء پایه گذاری یک فرهنگ جدید هستیم. پرسش عمده ای که در برابر ما قرار می گیرد این است که آیا ما از این شرایط جدید به وجه درست استفاده کرده می توانیم ویا خیر ؟
فراموش نگردد که منطق جنگ ، زور گویی و قلدری ، آهسته ، آهسته جایگاهش را به عرصه ء فعالیت های سیاسی ، فر هنگی و اجتماعی ، خالی می کند. افکار و اندیشه های سیاسی در میان مردم افغانستان وبه ویژه در جامعه ء هزاره سیر صعودی دارد. هر گاه ما ازاین سیر صعودی به سود مردم خویش بهره نگیریم ، به یاد داشته باشیم که با غفلت تاریخی مواجه خواهیم شد. با توجه به این اصل ، باور من این است که هم آهنگی و فعالیت منسجم سیاسی ، مارا قادر می سازد که سهمی در مشارکت ملی داشته باشیم و هم در ایجاد دولت ملی که نخستین خواستگاهش دموکراسی و عدالت اجتماعی است ، نقش بازی نماییم. از سوی دیگر ضمانتی برای تکرار نشدن تاریخ راکمایی خواهیم کرد. برای توفیق در این راستا ، ما به گذشت ، انعطاف ، همدلی ، تحمل ، شکیبایی ، ارزش دهی به دیگر اندیشی ، مدارا ، تساهل ، صعه ء صدر و غیره نیاز داریم. بدون اینها شاید از جایگاه ء که حرکت کرده بودیم ، در همان جا متوقف خواهیم ماند و هیچگونه دست آوردی به نفع جامعه ء خویش ، نخواهیم داشت.نکته ء دیگری که به طور گذرا بدان اشاره مینمایم ، این است که اگر ادبیات ، فرهنگ و سیاست ما در خدمت جامعه ء که ما از آن سر بلند کرده ایم ، قرار نداشته باشد ، مسیر حرکت ما بسیار آید یالی و آرمانگرایانه خواهد بود. شاید گفته شود که میعاد گاه ء ما " انسان " است نه نژاد و ملیت. حرفی زیبا است. اما فراموش نگردد که هر نژاد وملیت از " انسانها " شکل گرفته است. اگرنژادی ، فقط عدالت بخواهد نه برتری ، فکر میکنم که معنای نژاد پرستی را نمی دهد.گذشته از آن اگر به انسانیت این نژاد شک کرده باشند ، ادبیات ، فرهنگ و سیاست ما باید در گام نخست " انسانیت " این نژاد را به ثبوت برساند. از دید این قلم بزرگترین داده های فرهنگی ، تاریخی ، ادبی و سیاسی متعلق به این جامعه ، این خواهد بود که حس اعتماد به نفس ، باور به خویشتن و رهایی از " خود حقیر بینی " را به تصویر بکشند تا انسان این جامعه ، خودرا نه برتر و نه کهتر ، بلکه برابر با انسانهای جوامع دیگر ، بداند.دوستان عزیز !آیا ما تمام ظرفیت های سیاسی و فرهنگی خودرا به عنوان یک مجموعه ء به هم بسته با حفظ تنوع اندیشه ها ، چه در داخل و چه در خارج به کار بسته ایم ؟ به نظر من ، متاسفانه ما تا هنوز به این مامول ، توفیق نیافته ایم. در حالیکه ما تمام این ظرفیت ها را داریم. چهره های برجسته و بلیغ فرهنگی به ویژه از میان جوانان جامعه ء ما سر بلند کرده اند. آثار فرهنگی آنها در زمینه های شعر ، داستان ، تاریخ ، نثر ،ترجمه و پژوهش های گونه گون ، بدنه ء مهمی از فرهنگ جدید در حال نضج کشور مارا شکل می بخشد. شخصیت های برازنده ء سیاسی جامعه ء هزاره با دید گاههای باز و فراگیر به حیث مدافعان دموکراسی و عدالت اجتماعی در قوام گیری فرهنگ جدید سیاسی نقش برجسته دارند. اما پرسش بی پاسخ این است که هم آهنگی این مجموعه های فرهنگی و سیاسی به وجود نیامده است. آیا زمان آن فرا نرسیده است که ما با استفاده از شکل گیری اوضاع جدید در افغانستان ، تمام همت خودرا به کار اندازیم تا این مجموعه ها بتوانند حد اقل در مسیر از تفاهم و همدلی قرار بگیرند و در طی بحث های مفید ، دیدگاهای شان را به هم نزدیک بسازند تا در فرایند مشارکت سیاسی به خاطر سهم گیری در راستای تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی در افغانستان همدیگر را یاری نمایند. ساده می گویم که محور این نزدیکی و تفاهم را گذشت متقابل و پرهیز از " خود نگری " تشکیل می دهد. به معنای دیگر ، استوانه ء حیات این همبستگی در گرو " انعطاف پذیری متقابل " است و بس. بلا درنگ اذعان مینمایم که سخنان فوق رخ به سوی آگاهان جامعه دارد. آنهای که قلب شان به خاطر جامعه ء استبداد زده ء شان می طپد و آرزو دارند که این جامعه در کنار سایر جوامع افغانستان از حقوق برابر سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی ، بهره مند شود. از سوی دیگر تجربه به ثبوت رسانید که در هنگامه ء چینه زنی های سیاسی ، شخصیت ها و نهادهای سایر جوامع ، با تمام تفاوت های آید یالوژیکی دیروز در کنار هم قرار گرفته ا ند و چون تن واحد عمل کرده اند. چسپیدن به آید یالوژی ، متاسفانه یکی از درد های است که برخی از افراد جامعه ء ما ، بدان مهر تقدس زده اند. مختصر باید تذکر دهم که منافع ملی جامعه ء هزاره نباید قربانی " اید یالوژی پرستی " گردد. آنهم در عصری که بارزترین ویژه گی آن " ایدیالو ژی زدایی " است. از جانب دیگر ایدیالوژیها در تاریخ ، تراژیدی های بزرگی آفریده اند که به وسیله ء نظام های توتالیتر و خود کامه ای ایدیالوژیکی ، هدایت می شده اند.دوستان والا قدر !مردم ما در انتخابات پارلمانی یک بار دیگر شعور سیاسی شان را به نمایش گذاشتند ، و نماینده گان شان را به مهم ترین مرجع صدای ملت فرستادند. لزومی ندارد که در اینجا از فعل و انفعالات که در انتخاب هیئات ریئسه ء پارلمان ، صورت گرفت ، مکثی داشته باشم. اما پارلمان افغانستان در برابر پرسشهای جدی ملی قرار دارد و زمان به ثبوت خواهد رسانید که نماینده گان ملت به این پرسشها چگونه پاسخ می دهند. در ذیل به چند نکته ء که از دید این قلم ، رئوس مسایل را تشکیل می دهد به گونه ء گذرا اشاره می کنم که از پارلمان افغانستان خواهان تصویب می باشند :۱ - حل مسئله " خط دیورند " به حیث محور تشنج و کشمکش بین افغانستان و پاکستان. چنانچه وقتی از آقای کرزی ، در این بار ه پرسیده شد ، در پاسخ این مسئله را به پارلمان افغانستان موکول نمود.۲ - آغاز احصاییه گیری نفوس و توزیع تذکره ء وطنداری ( یا تابعیت ) برای تمام شهر وندان افغانستان بدون تمایز و امتیاز های اعزا زی.۳ - بالا بردن اختیارات شوراهای ولایتی ، ولسوالی ، علاقه داری و قریه وی.۴ - رعایت عدالت در باز سازی تمام مناطق افغانستان ، در جهت انکشاف متوازن اقتصادی.۵ - باز پرسی از نحوه ء مصارف پولهای وارد شده به افغانستا ن و پاسخ دهی دولت از سیستم عواید و مصارف.۶ - استیضاح سیتماتیک وزرای که اداره ء شان بر بنیاد فساد مالی و اداری ، چرخش دارد و عزل آنها از مقام های شان.۷ - جلوگیری از تسلط اقتصاد مافیای مواد مخدر در افغانستان و تصویب قوانین جدی و شفاف در این زمینه.۸ - تغیر در ساختار های اداری و تقسیمات ملکی. برگرداندن زمین های غصب شده به وارثان اصلی شان.۹ - تصویب فراخوان مردم افغانستان به رفراندم عمومی به مقصد گزینش نوع " نظام سیاسی " در کشور.۱۰- جلوگیری و باز پرسی از موسسات داخلی و خارجی که پول های وارد شده به نام مردم افغانستان را ، حیف و میل کرده ویا میکنند.دوستان گرا نمایه !نکته دیگری قا بل یاد آوری این است که طالبان از بستر منش های قبیلوی و افراط گرایی مذهبی برخاسته اند که باتمدن و فرهنگ تکامل یافته ء انسانی ، با دست آوردهای تکنالوژی معاصر ، با دموکراسی و عدالت اجتماعی ، با حقوق بشر و میثاقهای بین المللی از جمله اعلامیه ء جهانی حقوق بشر ، با حضور زنان افغانستانی ، در تقابل قرار دارند. طالبان در دوران حاکمیت شان میراث های تمدنی کشوررا یکی پی دیگر نابود میکردند که تخریب مجسمه های عظیم بودا در بامیان ، نمونه ء بارز آن است. طالبان به نسل کشی دست یازیدند ، چنانچه قتل عام های یکاولنگ ، بامیان ، مزار شریف و شمالی و تحمیل سیاست زمین سوخته از سوی آنها چیزی نبوده که از دید رسانه های جهانی ، مخفی مانده باشد. طالبان در اجرای این سیاست ها ، یک پارچه و متحد عمل کردند. پس در میان آنها ، تند رو ، میانه رو و کند رو ، وجود ندارد. هر نوع مذاکره به نام طالبان میانه رو ، وجه دولتمردان افغانستان را به پایین میکشد و هیچگونه توجیهی در آن وجود ندارد ، به جز ء اینکه خواستگاهای مشترک قبیلوی برخی از متنفذان دولتی را به نمایش بگذارد.گذشته از آن طالبان و شبکه ء تروریستی القاعده دو همزاد به هم چسپیده اند. چنانچه طالبان " بن لادن " را تا آخرین روزهای سقوط شان ، تسلیم مراجع بین المللی نکردند. پس با رهبری طالبان نه تنها مذاکره صورت نگیرد ، بلکه آنها به حیث عاملان " جینو ساید " در افغانستان به میز محاکمه ء بین المللی کشانیده شوند.دوستان عزیز ! جامعه ء هزاره به حیث ساکنان بومی افغنستان ، به استقلال ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور افتخار می نماید. بدون شک رسیدن به وفاق ملی منوط به شرکت تمام اقوام ، قبایل و تبارهای خورد و بزرگ ، مطابق به تعداد نفوس شان در حیات سیاسی کشور می باشد. با بکار گیری این اصل نه تنها برخوردار از وحدت ملی می گردیم ، بلکه در فرایند آن صاحب یک دولت ملی خواهیم بود. جامعه ء هزاره با درس های که از گذشته ء تاریخی خود گرفته است به درستی درک می نماید که ضمانت های بین المللی در جهت تحقق دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، رعایت حقوق انسانی در کشور ما به وجود آمده است. پیدایی این ضمانت ها در کنار ثمرات مختلف خویش ، این امید را تقویت می کند که تاریخ بار دیگر بر ما تکرار نشودو مردم ما گروه ، گروه در مذبح عصبیت های قومی و قبیلوی به کشتار گاها ، نروند. اما این بدان معنا نیست که ما در یک غفلت تاریخی به سر ببریم. اگر توفیقی در این راستا به ما دست بدهد از چشمه ء فیاض وحدت درونی ما خواهد بود و بس. با بکارگیری این همبستگی و اتحاد ، راه ء رهبر شهیدمان استاد عبدا لعلی مزاری را ، دنبال خواهیم کرد. زیرا در محور طرح های استاد شهید دو طرح از تجلی ویژه ای برخوردار بود : نخست تثبیت هویت ملی جامعه ء هزاره . ثانی مشارکت ملی این جامعه در حیات سیاسی افغانستان.اگر ما از وضع جدید به سود جامعه ء خود بهره گرفته نتوانیم در برابر عصر کنونی وآینده ، پاسخی نخواهیم داشت. آخر اینکه تاریخ ملت ما با خون صدها هزار انسان بی گناه نوشته شده است و با این درس عبرت ، نگذاریم که این تاریخ بر ما ونسل های بعد از ما تکرار شود.درود به روان پاک رهبر شهید استاد عبد العلی مزاری !سر بلند باد جامعه ء که آگاهانه برای عدالت و دموکراسی می رزمد !زنده باد میهن پر افتخار و عزیز ما افغانستان !از توجه شما تشکر!

زندگی نامه بابه مزاری (رح)

زادگاه


رهبر شهید عبدالعلی مزاری در سال ۱۳۲۶ هجری شمسی در روستای نانوایی چهار کنت از توابع ولایت بلخ چشم به جهان گشود. پدرش حاجی خداداد زراعت پیشه و مالدار بود. خانواده حاجی خداداد اصلا از سرخجوی ورس به ترکستان مهاجرت کرده بودند ـ دورانی که عبدالعلی مزاری به دنیا آمد، خانواده ی او چون بسیاری های دیگر در زمستان به قشلاق و در تابستان به ییلاق می رفتند. عبدالعلی نیز چون دیگر اطفال در دامداری و زراعت به خانواده کمک می کرد. در کنار این دروس ابتدایی را زمستان ها در مدرسه ی نانوایی فرا گرفت. سپس به صورت تمام وقت تعلیمات دینی را در مدرسه چهارکنت و مزار شریف ادامه داد.

تحصیلات ابتدایی


عبدالعلی در نوجوانی، پر شور و دلیر بود. وقتی در مدرسه ی چهارکینت درس می خواند، به انتقاد از بی کفایتی مسولین مدرسه پرداخت و در یک مورد خواستار تقسیم گندم مدرسه میان طلاب فقیر شد. وقتی مسولین به اعتراضات او و طلاب توجه نکردند، عبدالعلی با جمعی از دوستانش قفل انبار مدرسه را شکستند و به دست خود گندم را میان طلاب فقیر توزیع کردند.

رهبر شهید هنوز بیست ساله نشده بود که با چهره های مبارز زمانش آشنا شد. در همین سنین است که با شهید اسماعیل بلخی از نزدیک آشنا می شود و بلخی، عبدالعلی جوان را تشویق به تداوم تحصیل و خدمت عسکری می کند. در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی رهبر شهید به خدمت عسکری می رود و دوران عسکری را در کابل، خوست و گردیز سپری می کند. در ضمن خدمت، درسش را نیز نزد یک مولوی سنی مذهب افغان ادامه می دهد

.

خدمت سربازی برای مزاری بسیار آموزنده بود. از یکسو به او کمک شد که با محرومیت هزاره های دیگر مناطق افغانستان آشنایی بیشتر پیدا کند و از سوی دیگر محرومیت اقوام غیر هزاره کشور را نیز از نزدیک مشاهده نماید. علاوه بر این، بیش از پیش با ساختار پر از فساد و تبعیض دولت حاکم آشنا گشت

.

ادامه تحصیلات در خارج


عبدالعلی با ختم خدمت سربازی مدت کوتاهی در افغانستان می ماند. بعد چون بسیاری های دیگر برای ادامه ی تحصیلاتش به ایران می رود. در سال 1350 هجری شمسی قم را به عنوان محل تحصیلش انتخاب می کند. این سالها در ایران اوج مبارزات ضد شاهنشاهی است. مبارزات ضد سلطنتی مردم ایران و فضای سیاسی و فکری آن روز حوزه علمیه قم، مزاری را بیشتر از گذشته به فعالیت های سیاسی و جریان های انقلابی علاقمند می سازد. نظام فرسوده ی شاهی افغانستان بدتر از شاهنشاهی ایران غرق فساد بود. او افغانستان و محرومیت ها را دیده بود. با حلقات مبارزان شیعه و هزاره افغانستان ارتباط و دوستی نزدیک داشت. بنابرین مزاری در مدت کوتاهی با رهبران انقلاب ایران آشنا شد. سفری به نجف رفت و با آیت الله خمینی از نزدیک دیدار کرد. بعد از سفر نخستش چندین بار دیگر نیز به نجف رفت و آمد نمود.

سال های اقامت مزاری در ایران، عراق، سوریه، پاکستان و ترکیه پر از شور و تلاش بود. رهبر شهید در کنار فعالیت های سیاسی و همکاری و همفکری با شخصیت های رده اول انقلاب، در سال 1355 موفق شد تا درس سطوح حوزه را به پایان برساند

.

فعالیت های سیاسی


سرانجام فعالیت های گسترده سیاسی «رهبر شهید» باعث بازداشت او توسط سازمان امنیت و اطلاعات کشوری ایران شد و او را چندین ماه در زندان اوین تهران زندانی و شکنجه کرد. تا اینکه در سال 1365 هجری شمسی توسط ساواک از ایران اخراج شد. مزاری به کابل رفت و در کابل با دیگر مبارزان شیعه و هزاره اقدام به تشدید فعالیت های سیاسی و فرهنگی نمود. از جمله کتابخانه ای در شهر مزار شریف ایجاد کرد.

در خزان 1365 هجری شمسی برای بار دوم به ایران سفر کرد. چون در ایران تحت تعقیب و ممنوع الورود بود، مجبور شد که به نام بدل و به صورت مخفیانه وارد ایران شود. برای جلوگیری از بازداشت دوباره توسط «ساواک» جای ثابتی برای اقامت نداشت و مدام در رفت و آمد میان کشورهای عراق، ایران، سوریه، ترکیه و پاکستان بود. در سال 1357 تحولات بزرگی در منطقه روی داد. در ایران انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله خمینی به پیروزی رسید و در افغانستان کودتای هفت ثور اتفاق افتاد. به دنبال کودتای هفت ثور و قیام سه حوت 1357 مردم چهارکینت، «رهبر شهید» به زادگاهش بر گشت و در کنار مجاهدین به جنگ مسلحانه با دولت خلق و پرچم و متجاوزان شوروی پرداخت. در همین سال ها با همکاری و هماهنگی جمع کثیری از مبارزان شیعه و هزاره سازمان نصر افغانستان را بنیان گذاشتند

.

رهبر شهید در سال 1360 هجری شمسی برای اکمال و تدارکات جبهات دوباره مجبور شد تا به خارج سفر کند. بعد در سال 1365 به افغانستان بازگشت و این بار تلاش نمود تا جبه هات گوناگون و بعضا متخاصم را متحد سازد. در این راستا تقریبا از تمام جبه هات مجاهدین هزاره بازدید کرد. ثمره تلاش او و بسیاری از دیگر فرماندهان و رهبران جبه هات جامعه هزاره در سال 1368 به ثمر نشست. تقریبا تمام احزاب سیاسی هزاره در بامیان با امضای «میثاق وحدت» حزب وحدت اسلامی افغانستان را بنیاد گذاشتند. تشکیل حزب وحدت اسلامی همانگونه که در تاریخ جامعه هزاره برجسته و ماندگار است، «رهبر شهید» را نیز وارد مرحله ای تازه از زندگی سیاسی ـ فکری اش کرد

.

در سال 1368 هجری شمسی با تثبیت جایگاه حزب وحدت در داخل، «رهبر شهید» همراه دیگر رهبران جامعه هزاره برای معرفی بیشتر حزب وحدت و مشوره با مردم و مسولین خارج از کشور به پاکستان و بعد به ایران سفر کردند. این سفر تقریبا تا سال 1370 هجری شمسی ادامه یافت. در این مدت، هیأت حزب وحدت با استقبال پر شور و بی سابقه ی مهاجرین خارج از کشور روبرو شد و اکثر مسولین خارج از کشور احزاب جامعه ی هزاره از تشکیل حزب وحدت استقبال و حمایت کردند. در این مقطع تنها شیخ آصف محسنی قندهاری، رهبر حرکت اسلامی افغانستان با تشکیل حزب وحدت به بهانه های مختلف مخالفت نمود و تا پایان حاضر به همکاری نشد

«

.رهبر شهید» در سال 1370 تصمیم گرفت که از طریق ولایت فراه به هزاره جات بازگردد. در مسیر راه کاروان «رهبر شهید» در ولایت فراه مورد حمله دشمن قرار گرفت و برای مدت طولانی از سرنوشت ایشان اطلاعی در دست نبود. در این مدت، شخصی از علمای پشتو زبان و اهل سنت به نام محمد علی فراهی از دوستان دوران عسکری «رهبر شهید» به ایشان پناه می دهد تا زمینه برای رفتن به بامیان فراهم شود.شورای مرکزی حزب وحدت در سال 1370 هجری شمسی، عبدالعلی مزاری را رسما به عنوان دبیرکل شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی انتخاب کرد. این انتخاب در وقتی صورت گرفت که از سرنوشت ایشان در ولایت فراه اطلاع دقیقی در دست نبود.

در اوایل زمستان 1370 هجری شمسی «رهبر شهید» بعد از پشت سرگذاشتن خطرات بسیار از طریق ولایت فراه خود را به بامیان رساند. چندی بعد از این، هیأتی به نمایندگی از نظامیان سه قوم ازبیگ، تاجیک و هزاره در دولت کابل با حزب وحدت اسلامی تماس می گیرند. «رهبر شهید» و حزب وحدت در ضمن حمایت از قیام آنان، هیأتی را به تالقان و پنجشیر می فرستد تا با احمد شاه مسعود و دیگر فرماندهان جمعیت اسلامی در این راستا هماهنگی کنند

.

سرانجام به دنبال هماهنگی و همکاری حزب وحدت، شورای نظار و نیروهای ازبک و ترکمن قیام بر ضد دولت نجیب از صفحات شمال آغاز شد و در مدت کوتاهی دولت در سرتاسر افغانستان سقوط کرد و کابل نیز به دست نیروهای مخالف دولت افتاد. «رهبر شهید» به دنبال سقوط دولت از طریق مزار شریف وارد کابل می شود و در غرب کابل مستقر می گردد

.

استقرار مزاری در کابل، سر آغاز مقاومت پر افتخاری است که در تاریخ جامعه ی هزاره و افغانستان تعبیر به «مقاومت غرب کابل» می شود

. پیروزی مجاهدین، سقوط دولت نجیب و به قدرت رسیدن دولت ربانی محصول همکاری و هماهنگی سه جریان حزب وحدت، شورای نظار و نیروهای جامعه ازبک و ترکمن بود. اما شورای نظار بعد از جابجایی در کابل بر خلاف تصور همه در صدد حذف متحدین دیروزین خود ـ حزب وحدت اسلامی و جنبش ملی اسلامی برآمد. هزاره ها و ازبک ها و ترکمن ها با جان نثاری و قبول خطرات بسیار زمینه را برای به قدرت رسیدن دولت ربانی فراهم کردند و شورای نظار با تکیه به این دو نیرو جایگاه خویش را در کابل در برابر حزب اسلامی و دیگر رقیبانش تحکیم بخشید. اما با این وجود، انحصار طلبی و تمامیت خواهی شورای نظار به حدی اوج گرفته بود که از درک این واقعیت بسیط عاجز بودند و نمی توانستند درک کنند که بدون نیروهای که آنان را به قدرت رسانیده بودند، توان اداره کشور را ندارند. در نتیجه، مزاری بر خلاف تصورات پیشینش در غرب کابل رهبری مقاومت بر ضد دولتی را بر عهده گرفت که در پیروزی آن خود نقش محوری و تعیین کننده داشت. مقاومت حزب وحدت بر ضد تهاجمات دولت ربانی تقریبا سه سال به درازا کشید. در این مدت، تشکیل شورای هماهنگی متشکل از حزب وحدت، جنبش ملی اسلامی، حزب اسلامی و جبهه نجات از ابتکارات «رهبر شهید» بود. حزب وحدت در برابر تهاجمات سنگین دولت ربانی که عموما از هوا و زمین صورت می گرفت یکی از بی نظیرترین مقاومت های تاریخ کشور را در برابر دولت های مزدور و خودکامه به یادگار گذاشت. دولت ربانی علاوه بر تحمیل جنگ های خونین و تصفیه قومی در بعضی محله های غرب کابل، تلاش نمود تا حزب وحدت را از درون متلاشی کند. با هزینه بسیار عناصری را در درون حزب وحدت پرورش داد که منجر به جنگ 23 سنبله 1373 شد. 23 سنبله با تمام سختی ها و تلخی هایی که برای مقاومت غرب کابل داشت در فرجام عملیات ناموفق برای دولت ربانی بود.

شهادت بابه مزاری


در اواخر سال 1373 جنبش نوظهور طالبان تا نزدیکی های کابل پیشروی کردند. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصا در کابل و اطراف آن را دگرگون نمود. «رهبر شهید» در آغاز با فرستادن بخشی از زبده ترین نیروهای خویش به ولایت غزنی به مقاومت در برابر پیشروی طالبان پرداخت. نیروهای اعزامی حزب وحدت در آغاز موفق شدند مواضع طالبان را در اطراف شهر غزنی متصرف شوند. اما به دنبال عدم همکاری نیروهای محلی آنان نتوانستند جبهه ای موثر بر ضد طالبان در غرنی فعال سازند.

با شکست طرح فعال ساختن جبهه در ولایت غزنی، «رهبر شهید» مذاکرات با طالبان را که از چندی پیش آغاز شده بود جدی تر دنبال نمود. در عین زمان در تلاش بود تا به توافقاتی با دولت ربانی نیز دست یابد. با کنار رفتن حزب اسلامی و مستقر شدن طالبان در چهار آسیاب غرب کابل در محاصره کامل قرار گرفت. «رهبر شهید» تلاش بسیار نمود تا با یکی از دو طرف به توافق برسد. تلاش ها در راستای توافق با دولت و پیشنهاد دفاع مشترک بی نتیجه بود. در آخرین روزهای مقاومت غرب کابل، نیروهای دولتی حملات بسیار شدیدی را از مناطق مختلف بالای غرب کابل از زمین و هوا آغاز کردند. در این جنگ ها بر خلاف گذشته از یکسو حزب وحدت در محاصره و تمام راه های اکمالاتش را از دست داده بود و از سوی دیگر در برابر حملات دولت تنها دفاع می کرد. حزب اسلامی کاملا از خطوط اول عقب نشینی کرده بود و نیروهای جنبش نیز کارآیی سابق خود را نداشتند

.

سرانجام با وجود تلاش های مداوم سیاسی و مقاومت بی نظیر نظامی، حزب وحدت اسلامی در غرب کابل شکست خورد و «رهبر شهید» در ۲۲ حوت 1373 در چهارآسیاب به دست طالبان به شهادت رسید. شهادت مزاری جامعه هزاره را تکان داد. طالبان تلاش نمود تا از پذیرش مسولیت شهادت «رهبر شهید» شانه خالی کند و شهادت او را بیشتر یک سانحه هوایی وانمود سازد

.

آری، عاقبت مزاری در ۲۲ حوت 1373 شهید شد. مقاومت غرب کابل شکست خورد. هزاره ها در پایان یک صد سالگی مقاومت خویش بزرگ ترین رهبر تاریخ معاصرشان را از دست دادند. اما مزاری از غزنه تا بامیان، از بامیان تا بلخ، از میان دره ها و کوه های سر به فلک کشیده هزارستان با تن پاره پاره، با چهره ای سرخ، زمستان سفید مردمش را خونین تن کرد تا عدالتخواهی را به دروازه هر خانه قومش ببرد و در زمستان انسانیت و عدالت و در عصر طالبان ستم و دولتمردان جنایت، عدالتخواهی را همیشگی سازد و حقانیت مقاومت برای حق را شهادت دهد. مزاری با خون سرخش عدالت را به گستردگی وطنش به یاد ها داد و در زندگی اش از حق هر شهروند وطنش گفت و با شهادتش درستی این باور خویش را ثبت تاریخ کرد

.

سرانجام در آغاز فصل لاله های سرخ ترکستان، در بهار 1374، مزار مزاری اش را به آغوش کشید، عبدالعلی، فرزند پرشور و دلیرش را که برای همیشه بابه مزاری مردم شده است

.

روحش شاد، راهش پر رهرو و آرمان های انسانی اش جاودانه باد

!

شهید مزاری و طرح انسانی کردن سیاست

شهید مزاری و طرح انسانی کردن سیاست   

                                                                                                                                

نوسنده:

علی امیری


۲۹ /6/ ۱۳۸۵ همیشه در جهان چند تن الهام یافته وجود دارد که ارزش آشنایی با آنها از حد و اندازه بیرون است».افلاطون»

شهید عبدالعلی مزاری در میان نسل معاصر افغانستان چهره برجسته ای است. این برجستگی صرفاً به دلیل کوششهای سیاسی و نظامی او نیست که سر انجام به شهادتش در راه هدف و مقصود منجر شد و بدین ترتیب حل شدن در هدف را به عنوان پارادیم تازه در عرصه ی رهبری اجتماعی ارائه داد، بلکه بیشتر از آن جهت است که او برای نخستین بار در تاریخ معاصر، اقدام به بهم زنی مناسبات غیر انسانی حاکم بر روابط حکومت و مردم در جامعه ی افغانستان کرد. جامعه ای که نه تنها سلوک سیاسی حاکمان آن، بل تمام رفتار و روابط اجتماعی در آن از لحاظ انسانی مریض و معیوب بود

.زندگی سیاسی مزاری مانند هر سیاستمدار دیگر و نهایتاً مانند هر رهبر مبارز دیگر آکنده از مجموعه ای کوشندگی ها و فعالیتها و در نهایت مرگ است.اما میراث یک پیشاهنگ سیاسی و اجتماعی هیچگاه سلسله ای از کوشش ها و مبارزات نیست. بلکه در پس این همه، نگرش، طرح و اندیشه ای قرار دارد که روی هم رفته سؤال و پرسش اصلی شخص رهبر را آشکار می دارد. "نقش تاریخی" یک رهبر پرسشی است که او در برابر زمانه ی خود می گذارد. نقش تاریخی یک پیشوا همان دغدغه ی اصلی او است که بدان سبب نظام اجتماعی موجود را زیر سؤال قرار داده و آنگاه فعالیتها و کوشش های خود را متوجه ویرانی آن می کند تا بر ویرانه ی آن، نظام مورد نظر خویش را استقرار بدهد. شخصیت رهبر نیز در همین نقشها و یادگارهای تاریخی تجلی می کند. شخصیت رهبر مطابق به نقشی است که در تاریخ از خود زده است و این نقش البته که مجموعه ای کار و کوشش و فعالیت و مبارزه و حتی کشته شدن نیست، بلکه این همه ظهورات دغدغه ی اصلی او است.اکنون اگر راه و آرمانی برای مزاری قایل هستیم و اگر مدعی ادامه ی این راه می باشیم، باید از نقش تاریخی او به عنوان یک رهبر سیاسی و اجتماعی سؤال کنیم. و با همین سؤال است که می توانیم رمز شناسایی شخصیت او را به دست گیریم. مقام او را در تاریخ معاصر بازشناسیم و میزان نیاز و احتیاج خود را به او و راه و آرمان او مشخص کنیم. راه او همان نقشی است که خود در تاریخ زده است و ما باید آن را کشف کنیم. تلاش و مبارزه و رنج و شکنجه، بی سابقه نمی باشد و صف شهیدان تاریخ بشریت چندان کوتاه نیست و لذا کوشش های سیاسی و نظامی و فرهنگی مزاری از صدر مبارزه علیه قوای تعرضگر خارجی گرفته تا قیام و مقاومت سه ساله ی غرب کابل با تمام طول و عرض و ارزش و اهمیتی که دارد، تنها می تواند بازتاب و نشانه هایی از هدف اصلی او باشد. پس نقش تاریخی او چیست؟
نقش او "انسانی کردن سیاست" و به تبع آن مجموعه ساختمان وجودی و رفتار و روابط اجتماعی و اخلاقی جامعه است.در تاریخ معاصر افغانستان او یگانه کسی است که اقدام به انسانی کردن سیاست و مجموعه ی روابط اجتماعی نموده است. درک درست تر از این نقش، زمانی میسر است که متوجه باشیم که مزاری مشکل اصلی جامعه ی افغانستان را در چه می بیند. زیرا گروههای مختلف مبارزه جو در این جامعه بر اساس نوع مشکل شناسی خاصی که داشته اند، هر کدام از طریق شیوه ی مخصوصی اقدام به معالجه ی درد اجتماعی این جامعه کرده اند. درک نقش تاریخی هر یکی از این گروهها نیز مبتنی است بر درک دیدگاههای آنان در باب معضل اجتماعی و مشکل اصلی ملت افغانستان.نقش مزاری را نه تنها با شناخت مشکل اصلی از نظرگاه او که در یک افق باز هم وسیعتر، یعنی در پرتو شناخت مجموعه ی کوشش های اصلاح طلبانه و مشکلاتی که این کوشش ها را ناگزیر کرده است، به درستی می توانیم دریابیم. و این کار، ما را از اشارتی نه چندان مفصل به تاریخ جنبش های مبارز و اصلاح طلب ناگزیر می سازد.از قریب دو قرن و اندی پیش که قدرت سیاسی در انحصار اندیشه های تبعیضی و نژادی درآمد، سعی گردید که این مفکوره ها در عرصه های سیاسی و اجتماعی توسعه یافته و بر تمام شئون جامعه استیلا پیدا کند که نتیجه ی آن نفاق اجتماعی در سایه ی حاکمیت مطلق العنان طائفوی بود. پروژه ی استقرار حاکمیت یک طائفه بر اقوام و ملیتهای مختلف و در مجموع بر ساکنان یک سرزمین توسط امیر عبدالرحمان تحقق پذیرفت. آنچه که این امیر پولادین استقرار داده بود اختناق بود. این اختناق سنت سیاسی هر حاکمیتی شد که پس از وی در عرصه ی سیاسی این جامعه به ظهور نشسته است و از این پس تاریخ اجتماعی ما در کنش و واکنش یک سیستم منحط و غیر انسانی با مجموعه ای از نیروها و حرکتهای پراکنده ای که به صورت معارض قدرت و سلطه ی بی چون و چرای استبداد و ستم تظاهر یافته است، خلاصه می شود.درک درست از همین نیروهای معارض یگانه پیش شرط لازم برای شناخت دقیق کوشندگی های سیاسی و نظامی و در نهایت "نقش تاریخی" مزاری و آشکار شدن اهمیت او نه تنها به عنوان یک چهره ی برجسته در تاریخ معاصر که بعنوان تنها ایجادگر عهد تازه ی تاریخی از اهمیت بسزا برخوردار است.تعارض علیه قدرت و تغلب مستقر، نه بر بغاوت و عصیان و نفسانیت مبتنی بوده و نه بر ستیزه جویی و طغیانکاری تاریخی. بلکه صرفاً مبتنی بر حقانیتی بود که تصور می رفت از عیب و اشکال نظام منحط حاکم ناشی شده و مجوز تعرض و تقابل علیه آن را فراهم کرده است. اما این تعارضات و تقابلها که به صورت سلسله ای از جنبش های شبه روشنفکرانه از مشروطیت گرفته تا مارکسیسم و اسلامگرایی جدید را شامل می شود از طرح مشکل اساسی جامعه ی افغانستان ناتوان بوده اند. زیرا این جنبش ها به سبب جهلی که راجع به زمان جدید داشتند، نتوانستند به فعالیتهای خویش عمق بخشیده و آن را از مرحله سطح به ظاهر فراتر ببرند و به یک حرکت عمیق و ریشه دار و طبعاً مانا و پرثمر مبدل سازند. برخی از این دست جنبش ها که هنوز هم حیات خود را از کف نداده و حضور خود را در جامعه دوام بخشیده اند، برغم گذشت سالهای فراوان از عمر آنها هنوز از اهداف خود فاصله ای دراز دارند.جنبش های معارض افغانستانی چنانکه تاریخ گواهی می دهد یکسره در پی تطبیق و اجرای ایده ها و ذهنیتهای شخصی و مورد علاقه خود در جامعه بوده اند و کمتر کوشش کرده اند تا از راه طرح مشکل اصلی این جامعه در پی علاج دردها و نابسامانی های آن برآیند. خطوط کوشش های این گروهها البته که دارای تفاوتهای بیش از حد است و همین امر شاید به زعم برخی مانع از آن باشد که جنبش های روشنفکری را اعم از مشروطیت و مارکسیسم و اسلامگرایی ماهیتاً یکی بخوانیم. اما از آنجا که این گروهها برغم مشارب متفاوت و اشکال و ساختار گوناگونی که از آن برخوردارند، در غفلت از طرح مشکل اصلی ملت افغانستان و غفلت از فقدان انسانیت به عنوان نشانه و سمبل از حاکمیت و استیلای تبعیض و انحطاط در جامعه، با همدیگر اشتراک حاصل می کنند، می توان آنها را ماهیتاً یکی خواند. اینان هر کدام "از ظن خود یار" این جامعه شدند و اسرار آن را از درون آن جویا نگشتند.جنبش مشروطیت استقرار نظام مشروطه را تنها احتیاج واقعی مردم می دانست، بدون آنکه وسایل لازم را جهت ورود مردم به این مرحله تمهید کرده و یا مکانیزم استقرار آن را به درستی تشریح و از پایه های ارزشی آن درک و دریافت درستی داشته باشد. جنبش کمونیستی همّ خود را مصروف ایجاد بهشت موعود کمونیسم کرد. آنان چنان شیفته و شیدا و دلداده ی مرام شان بودند که تحقق و همچنین حقانیت و درستی آن را در برابر تباهی و نابودی حتی یک نسل آرزو می کردند و لذا از هیچ نوع کُشت و کشتار ابا نداشتند. چون مطمئن بودند که بهشت زمینی را تأسیس خواهند کرد و رفاه و آبادانی و امنیت و آسایش را حداقل برای نسلهای بعدی به ارمغان خواهند آورد.اسلامگرایی نیز در کشور ها کارنامه ی درست و درخشانی ندارد. جنبش های جهادی هر یک برای حکومتهای اسلامی مزعوم خود و در واقع تحمیل و تحقق ذهنیت های شان بر جامعه، خون ملت را ریخته اند. حکومت اسلامی که مجاهدین شعار آن را می داد هیچ معلوم نمی داشت که مردم در آن از چه جایگاهی برخوردارند. گروههای متعدد جهادی هر یک می پنداشتند که مشکل جامعه ی افغانستان همانست که او فکر می کند. برجسته ترین نمونه های حکومت اسلامی از نوع مجاهدین "دولت اسلامی" برهان الدین ربانی و "امارت اسلامی" ملا محمد عمر آخوند است.مزید بر آنچه که گفته آمد این جنبش ها عیب و اشکالهای خرد و ریز دیگر فراوان دارند که اکنون فرصت بازگویی آن نیست، و من هم فعلاً در مقام آن نیستم که عواقب و پیامدهای بسط و توسعه ی اندیشه های انفسی و انتزاعی را در جامعه بررسی کنم. این کار طالب مقال و مجال دیگری است. فقط همین توصیف مجمل که از ماهیت مبارزات اجتماعی آورده شد به خوبی کمک می کند که اهمیت و نقش شهید مزاری را در تاریخ معاصر درک کنیم. این اهمیت چنانکه پیشتر نیز یادآور شدیم نه در کوشندگی های سیاسی و نظامی و حتی شهادتش خلاصه می شود که صرفاً از این جهت است که او مدل حل مشکل را عوض کرده است. اهمیت مزاری در شناخت مشکل جامعه و نیز در ارائه مدلی که برای حل این مشکل کرده است، می باشد. او چون درکش از مشکل اصلی جامعه و نیاز اجتماعی ملت با دیگران متفاوت است. او الگویی تازه ایجاد می کند و در پی تطبیق ذهنیت های خود بر جامعه برنمی آید که بدین ترتیب انحصاری را جایگزین انحصار دیگری کند و از استبدادی به استبداد دیگری پناه آورد و به جای اصلاح ابرو چشم راکور کند. بلکه او پیشاپیش در پی درک و شناخت معضل اصلی جامعه برمی آید و فقدان روابط و مناسبات انسانی را مورد تأمل قرار می دهد. از دیدگاه مزاری صرفاً از راه بازگرداندن انسانیت در جامعه و مدار قرار گرفتن انسان است که می توان بر معضل اجتماعی ملت افغانستان فایق آمد.مزاری فقدان رفتار و روابط انسانی و استیلاء جور و جهل و تبعیض بر مناسبات آدمیان در جامعه را یگانه معضل این جامعه می دانست. لذا با الهام از آموزه های توحیدی اسلام، پیام برادری، برابری و کرامت انسانی را سر می داد و حل مشکل را در گرو احیاء انسانیت، احترام به انسان و اعتقاد به برابری انسان می دید. پیام او پیام انسانیت است. درست است که او یک هزارهء شیعه مذهب بود. اما او نه نژادگرا بود و نه به بازیهای فرقه ای و مذهبی علاقه نشان می داد. هزاره به عنوان یک انسان تحقیر شده که بایستی از او رفع تبعیض و تحقیر گردد برای او مطرح بود و کیش تشیع به عنوان باور اعتقاد انسان، از نظرگاه او ارجمند و شایستهء احترام بود و لذا می باید همسان با سایر مذاهب اسلامی دارای رسمیت و آزادی در کشور باشد.با انسانی شدن سیاست و به تبع آن انسانی شدن "رفتار" و "مناسبات اجتماعی" و مدار قرار گرفتن "تقوی" و "کرامت" به جای "زبان" و "نژاد" و نابودی اندیشه های تبعیضی و نژادی است که دین و مذهب جایگاه شایستهء خود را در وجود آدمی باز می یابد.اکنون که مجمل اشارتی به نقش تاریخی مزاری و میراث و پیام اصلی او برای نسل معاصر کشور کردیم، لازم است پایان این گفته ای پریشان و مجمل را به تبیین اهمیت این پیام که در واقع پاسخی است به یک پرسش، اختصاص دهیم. آن پرسش این است: آیا الگویی که مزاری مطرح کرده است می تواند ره آموزی ما در این وادی حیرت و ظلمت قرار گیرد.؟
می کوشم پاسخی هر چند مجمل و کوتاه برای این پرسش بیابم. بدین قرار که:اکنون با گذر دو دهه از ظهور عینی بحران در جامعه و قریب به نیم قرن تلاش و مبارزهء مستمر سیاسی و قسماً نظامی، ما با انبوهی از تجربیات روبرو هستیم. و کار و کارنامهء جنبش های بزرگ مدعی اصلاح و نوسازی را از قبیل "مشروطیت" و "مارکسیسم"و "اسلامگرایی" تجربه کرده ایم. اما از لحاظ پایان بحران و حل مشکلات همچنان در نقطهء ابهام به سر می بریم. فعلاً که کمابیش این فرصت را یافته ایم که به صورت آفاقی تر مدلهای مبارزاتی تجربه شده را مورد تأمل قرار دهیم. توجه به الگویی که آقای مزاری ارائه می دهد نیز اهمیت و ضرورت لازم را پیدا کرده است. توجه به مدل مبارزاتی او که خود بر شناخت ویژه از مشکل اصلی مردم افغانستان مبتنی است، مزاری را به عنوان یگانه شخصی که کوشش کرده است عهد تازه ای از تاریخ جامعهء ما را آغاز کند و تبعیض و انحطاط را منحیث مدار و محور تاریخ گذشته از میان بردارد و انسانیت و رفتار و روابط انسانی را به جای آن استقرار بدهد، آشکار می دارد.آنکه دانای گذشته و حال است می تواند که سازندهء آینده نیز باشد. فردا را کسی می سازد که دانندهء وضع دیروز و امروز باشد. مزاری بزرگترین دانای درد امروز و راز آگاهترین مرد روزگار تیرهء کنونی ماست. و بناً می تواند سازندهء آینده نیز باشد و لذا ما به او نیاز داریم و باید از طریق تمسک به راه و پیام او خود را از ظلمت کنونی برهانیم. راه خروج از ظلمت، ایمان به انسانیت و قبول برابری انسانها بدون مد نظر داشتن تعلقات لسانی و مذهبی و قومی است. و این را مزاری به ما تعلیم داده است و راه نجات همین است. او خود نیز توانست در محیطی که وحشت حکومت می کرد، انسان خوار و بی مقدار بود و انسانیت به چیزی گرفته نمی شد و افتخارات کاذب و دروغین مثل "خون" و "خاک" و "نژاد" و "زبان" جای کرامت و حیثیت انسانی را اشغال کرده بود، صدای انسانیت را بلند کند و از عداوت و نامردی ها و سنگ اندازی ها نهراسد. این مدل مبارزاتی و این پیام انسانی تنها میراثی است که از آن شهید زنده یاد داریم. و تنها راهی است که نسل معاصر می تواند با تمسک به آن، خود را از گرداب هایل کنونی به ساحل نجات برساند.پیام او پیام کرامت انسانی وارج و احترام گذاشتن به انسان است. و این پیام کهنگی ناپذیر است و نسل امروز سخت به این پیام نیازمند است. و اهمیت مزاری نیز در همین پیام اوست. نه در اینکه او یک رهبر جهادی اس یا یک فعال و کوشندهء سیاسی. مزاری به عنوان یک انسان مظلوم اما مؤمن و وفادار به انسانیت یک نظام ناعادلانه و غیر انسانی را زیر سؤال برده و کوشیده که با احیاء انسانیت و احترام به انسان، سیاست را در جامعه انسانی نموده و آن را حق گذار انسان و پاسدار کرامت او قرار دهد.تجربیات شکست خوردهء مشروطیت و مارکسیسم و اسلامگرایی که هر یک در پی استقرار ذهنیت های شخصی و حداکثر حاکمیت ایدئولوژی های معینی در جامعه بودند، راهی را که مزاری جان خود را بر سر آن گذاشت، یعنی احترام به انسان و قبول کرامت انسانی همهء افراد بدون در نظر داشتن تعلقات نژادی، زبانی و مذهبی، به حیث یگانه راهکار حل معضلات جاری پیشاروی نسل معاصر قرار می دهد. ما هیچ راهی جز قبول انسانیت همهء افراد و در نتیجه قبول حق مساوی برای همهء افراد نداریم. و با این مرحله البته که ما فاصلهء زیاد داریم.باداری و بردگی بی مورد و امتیازخواهی های واهی هنوز هم در جامعهء ما به اندازه ای است که علیه برابری و برادری و آزادی و عدالت قد علم کند. مزاری در هنگام حیات خود معروض حقد و حسد همین آقایی طلبان بی جهت و شریف نژادان قرار داشت و اکنون نیز سعی می شود که راه و پیام او را با انگ ها و برچسب های مختلف بپوشانند و گم کنند. و با هزاران طعن و تکفیر و تهمت و توطئه به استقبال او بروند و او را به الحاد و کمونیسم و نژادگرایی و هر بد و بیراهه و یاوه و گزافه ای که بلدند و خود هزاران بار بدان آلوده اند متهم می دارند. در حالی که او فقط خواسته است از راه احیاء انسانیت و احترام به انسان و اعتقاد به برابری انسانی، بدون در نظر داشت نژاد و زبان و مذهب، سیاست را انسانی کنند و در خدمت انسان قرار دهد که سرانجام جان خویش را نیز در همین راه از دست داد:

راه انسانیت

.

علی امیری

مدیعنی چی؟؟؟

*مدیعنی چی؟؟؟

مددرلغت: سلیقه ، روش ، شیوه
*ومددرکاربرد : چیزی که دریک محیط ویادربین افراد مرسوم والگو میشه ودرهمون محیط بهترین وزیباترین وجذاب ترین نشون داده میشه
*مد : الگوییه که باعث تغییر ناگهانی وهمگانی دریک جامعه ویادربین افراد میشه وباعث میشه که افرادبرای مدت زمانی خاص ازلباس، رنگ،مدل مو و... تبعیت کنن .
*مدروش ، مدل ،رنگ و لباس و... خاصی است که طبق پیشرفت ها وسلیقه هاوعلایق روز مرسوم میشه
*مد چیزه شگفتی نیست ... مدشامل وسایل وروش های مختلفی میشه که ماهمه روزه بااوناسروکارداریم ولی همین اشیاء وروش ها به یک باره ودرمدت زمانی معین مورداستقبال بسیاری قرار می گیره واین باعث میشه که مرسوم بشه ... مد پدیده ی مدرنی هم نیست وازهمون قدیم هم بوده ؟؟
*مردم ازهمون قدیما تاحالا به زیبایی علاقه داشتن ودوست دارتنوع بودن واین زیبایی وتنوع رو درظاهروزندگی خودشون هم به کارمی بردن ودیگران روهم به انجام اون عمل ویااستفاده ازاون وسیله ویا...  تشویق می کردن واین جوری می شد که یه چیزی مد می شد.
*آدم مدزده چه جورآدمیه؟؟؟
*من که ندیدم ولی طبق فرض بایداین طوری باشه :
آدمی که زندگیشو برپایه مداستوارکرده ویه جورایی خسته شده که دیگران اونو باعنوان مدگرامی شناسن ومجبوره طبق مدروزپیش بره وهمه ی داروندارش روخرج مدومدگرایی کنه وفکر وذکرش همش مدباشه وجزمدگرایی کاردیگه ای نداشته باشه ... این آدم یه جورایی آدم خسته ازمدیه وازمد ، زده شده ...
*مدهای غربی :
*به نظرمن مدهای غربی به کلی واردزندگی ایرانیاشده ویه جورایی :
*چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*وفکرمی کنم علت این مدگرایی غربی تفکرهای غلطی باشه که دربین بعضی ازافرادجای گرفته ... چون بیشترماها مخصوصا مانوجوونا  فکرمی کنیم که کشورهای خارجی خیلی پیشرفتن ، مدرن وبه روزن واگه مابخوایم مدرن باشیم بایدطبق سلیقه وعلایق اوناپیش بریم وبااونابه روزبشیم واین درحالیه که ماها می تونیم باتکیه برتفکرات وسلایق خودمون چیزای جالب تروجذاب تری رومدکنیم که متاسفانه این کاررونمی کنیم یاخیلی کم می کنیم.

نکات طلایی برای رسیدن به آرامش روحی

نکات طلایی برای رسیدن به آرامش روحی

 

 

 

وقتی می بینید راهی راکه درپیش گرفته ایدبامسیرزندگانی

.شماسازگاری ندارد هراسی ازکنارگذاشتن آن نداشته باشید

من ضعف هایم رابه خدمت توانایی هایم می گیرم ازشکست

هایم پلی برای پیروزی های بعدی می سازم ومی دانم

.هرشکستی بذری ازموفقیت برابر یابزرگترازخودش دردل دارد

هنگامی که دیگران مرابه عنوان یک فردآگاه وخبره می دانند

.به خوبی آگاهی دارم که هنوزهیچ نمی دانم

همیشه دربرابرافرادی که میتوانندبه من بهره برسانند

وافرادی که نتوانند برایم بهره ای داشته باشند رفتارم

یکسان است وخدای ناکرده دربرابر قدرتمندان تملق

.نکرده وضعیفان راتحقیرنمی کنم

من مسائل بزرگ راانتخاب می کنم وآنهارابه ا

جزای کوچکتر تجزیه می کنم تاحل آنهاآسان شودو

هیچگاه مسائل کوچک راآنچنان به هم نمی آمیزم که

.دیگرقابل حس شدن نباشد

اولین عکسی که از یک دانه برف در جهان گرفته شده است!!!!

!!!!اولین عکسی که از یک دانه برف در جهان گرفته شده است

 

 

 

 

 

بنتلی که به مرد دانه برفی شهرت یافته است شیفه دانه های برف بوده و تکنولوژی که وی ویلسون برای ثبت تصویر این ذرات یخی به کار برده به فتومیکروگرافی شهرت یافت

...

اولین تصاویر جهان از کریستالهای زیبای برف توسط کشاورزی به نام ویلسون بنتلی و با استفاده از میکروسکوپ و دوربین عکاسی بسیار ساده ای به ثبت رسیده است.

اولین تصاویر به ثبت رسیده از تک دانه های برف در نیویورک به فروش گذاشته شده اند

. مجموعه این تصاویر در قرن 19 میلادی به ثبت رسیده اند و شامل تصاویر هزاران دانه برف جواهر مانند است.

ویلسون بنتلی که به مرد دانه برفی شهرت یافته است شیفه دانه های برف بوده و تکنولوژی که وی برای ثبت تصویر این ذرات یخی به کار برده به فتومیکروگرافی شهرت یافت

. وی در سال 1885 با استفاده از یک میکروسکوپ و یک دوربین موفق شد ظرافتهای یک دانه برف را در قاب تصویر به ثبت رسانده و نمایش دهد. وی در سال 1931 کتاب کریستالهای برفی را با بیش از دو هزار و 500 عکس از دانه های برف منتشر کرد. بنتلی معتقد بود در زیر میکروسکوپ دانه های برف معجزه زیبایی هستند و شرم آور است که این زیبایی از چشم دیگران به دور بماند. به گفته وی هر یک از این دانه ها شاهکارهایی از طراحی هستند که هیچ کس هرگز قادر به خلق مجدد آنها نخواهد بود زیرا پس از ذوب شدن هر دانه برف، این شاهکارهای طراحی برای همیشه از بین خواهند رفت.

تست هوش

تست هوش

  

مسئله

1:فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند , در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند , راننده چند سال دارد ؟


مسئله 2: پنج کلاغ روی درختی نشسته اند , 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند. حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟


مسئله 3:چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟

مسئله

4:شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی ، شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه است . خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است ، تخم به کدام سمت پرت می شود ؟

مسئله

5:این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند . بازمانده ها را کجا دفن می کنند ؟

مسئله

6: من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود . اما یکی از آنها نباید 25 تومانی باشد . چطور ؟

:
:
:
:
:
: